افزایش گشت های امنیت اخلاقی برای حل مسئله حجاب از روش سلبی و تصویب طرح صیانت از حریم عفاف و حجاب نیز تاکنون نتوانسته معضل بدحجابی را در کشور حل کند. سالهاست که یکی از دغدغههای اصلی و مؤکد جمهوری اسلامی وضعیت پوشش در جامعه و به خصوص پوشش زنان است.
با گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب اسلامی و با وجود دستگاههای عریض و طویل فراوان و صرف بودجههای هنگفت در بحث مقابله با بدحجابی، با توجه به وضعیت کنونی و نوع پوشش افراد در جامعه، اگر نگوییم تمامی سیاستها در این زمینه با شکست مواجه شده، به جرأت میتوان گفت بیشتر سیاستها در بحث حجاب که اغلب دستوری و آمرانه است، با شکست رو به رو شدهاند.
پافشاری کردن بر ظواهر و عدم توجه و ریشهها و تعمیق باور به حجاب در افراد، انباشته کردن در و دیوارها از عکسها و بنرها و شعارهای مختلف آن هم با رنگ و بوی سیاسی هیچگاه وضعیت حجاب جامعه را بهبود نمیبخشد.
بر اساس یک پژوهش تقیدات دینی خانواده، تعارض رفتاری درون خانواده، سطح تحصیلی مادر، تأکید خانواده بر نوع پوشش، هماهنگی حجاب با خانواده، مهمترین عوامل مؤثر بر حجاب و بدحجابی زنان و دختران ایرانی است.
یکی از مهمترین ریشههای شیوع روزافزون مسئلهی بدحجابی که در دو دههی اخیر، به وضوح در جامعه مشاهده میشود افزایش آستانهی تحمل افراد جامعه در مقابل این ناهنجاری و به عبارت دیگر، کاهش قبح و زشتی این عمل، در نظر افراد جامعه دانست.
در این باره میتوان به تحقیقی که دکتر «رفیع پور»، در سال ۱۳۷۱ به عمل آورده است نیز استناد نمود. بر اساس نتایج حاصله از این تحقیق؛ ۸۶.۲ درصد پاسخگویان معتقد بودند در سال ۱۳۶۵، رعایت نکردن حجاب از نظر مردم عیب تلقی میشده است؛ بدین معنا که زنان متمایل به بدحجابی، به علت اینکه احساس میکردند مردم از بیحجابی اکراه دارند و احتمال دارد آنها را، به گونهای مورد اهانت (مجازات) قرار دهند، بیشتر حجاب را رعایت میکردند. این ارزیابی برای سال ۱۳۷۱ به ۴۱.۵ درصد رسید. (رفیع پور، فرامرز، توسعه و تضاد) از این رو میتوان گفت قبح بدحجابی در اذهان افراد جامعه، در عرض ۶ سال به حدود نصف رسیده است؛ که این نتیجه میتواند فرضیات مطرح شده در مورد کاهش تأثیر عنصر «وابستگی» بر کنترل «بدحجابی» را تأیید نماید.
نکته مهم این است دخترانی که جاذبه جنسیتی خود را برای عموم جامعه به معرض نمایش میگذارند یا آرایشهای آنچنانی انجام میدهند و تمام هم غم و غمشان آرایش است، با این کار قصد دارند که جامعه به آنها توجه کند. این افراد به واسطه برخی کمبودها در صدد هستند با اینگونه پوششهای نامتعارف جلب توجه کنند و باصطلاح دیده شوند.
مسئله دیگری که میبایست در خصوص بدحجابی ذکر کرد این است که در سالیان اخیر علاوه بر اینکه قبح بدحجابی در جامعه شکسته شده، غیرتمندی برخی مردان ایرانی (پدران، همسران و برادران) نیز کاهش یافته است. سؤال این است که جامعه ما را چه شده است که پدری، همسری و یا برادری میبیند که دختر یا زن خانواده در خیابان با پوشش زننده ای عشوه گری میکند ولی فقط نظاره گر است و در بعضی موارد خود هم مانند دیگر مردان از این عشوه گری در خیابان لذت میبرد و آخر سر هم اسم آن را تمدن میگذارد؟ جامعه ما را چه شده که برخی مردان از ارتباط دختران خانواده با افراد غریبه اطلاع دارند ولی نه تنها حرفی نمیزنند بلکه با سکوت خود و سر زیر برف کردن آنها را به ادامه این روند تشویق میکنند؟ نکته مسلم اینکه امروزه در برخی خانواده جایگاه مرد و زن عوض شده است.
با توجه به اینکه جامعه ما دارای ملاحظات سنتی در رابطه با ارتباط دختر و پسر میباشد و تعاملات خارج از چارچوب ازدواج جزء منعیات اجتماعی به شمار آمده و به شدت انگ زننده برای دختران تلقی میگردد پس شخص برای انتخاب شدن و مدیریت بر تأثیر گذاری بر جنس مخالف مجبور خواهد شد تا به عشوه گری بپردازد تا در نبود فضای گفتگوی سالم بین طرفین، با لطایف الحیل خود را در شرایط انتخاب قرار دهد.
به عبارتی افراد در دوران جدید به علت شناختهای سطحی و گذری، ناگزیر بر مبنای وضعیت ظاهریشان مورد قضاوت و انتخاب قرار میگیرند، در واقع زنان میکوشند که چهره ظاهری خود را به شکل پذیرفته شده اجتماعی تغییر دهند و در شرایط یاد شده، تنها عضوی از بدن که امکان و قابلیت عرضه در حوزه عمومی را دارد قرص صورت افراد میباشد که شخص میتواند بیشترین تغییرات را در آن اعمال کند که زیبا و پسندیده تر جلوه کند.
عضو انجمن جامعه شناسی ایران افزود: از منظر بسیاری از جوانان، زیبایی ظاهری با ویژگیهای شخصیتی شایسته و مطلوب رابطهی معنا داری دارد به عبارتی چهره جذاب نشان از شخصیت زیبا تلقی میگردد.
به نکته مهمی اشاره کردید در واقع مشکل در انتخاب اشتباه چارچوب نظری است که نظام اجتماعی در برخورد با پدیده بد حجابی انتخاب کرده است به عبارتی الگوهای رفتاری فرهنگی و عقیدتی ناشی از پذیرشی است که در باورهای شخص صورت میگیرد و تغییری است که در درون صورت میگیرد لذا بد حجابی تبلور باوری است که از درون شخص را استحاله کرده است و مشکل از آنجا آغاز میگردد.
اگر بجای تغییر الگوهای ذهنی جوانان سعی کنیم با برخوردی فیزیکی و پلیسی رفتار را در مسیر درست هدایت کنیم، اشتباه فاحشی خواهد بود به عبارتی ما برای تغییر وضعیت بد حجابی نیاز به تغیر اساسی در نگرشهای جوانان داریم در واقع تغیر الگوهای فکری تغییر رفتار را به دنبال دارد و برخوردهای تند و غیر متقاعد کننده، واکنشهای افراط گونه را در مسئله حجاب به همراه خواهد داشت.